نيمايوشيج
آي آدمها كه برساحل نشسته شاد و خندانيد
يك نفر در آب دارد مي سپارد جان.
يك نفر دارد كه دست و پاي دايم ميزند
روي اين درياي تند و تيره و سنگين كه مي دانيد.
آن زمان كه مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن،
آن زمان كه پيش خود بيهوده پنداريد
كه گرفتستيد دست ناتواني را
تا تواناي بهتر را پديد آريد،
آن زمان كه تنگ مي بنديد
بر كمرهاتان كمربند،
در چه هنگامي بگويم من؟
يك نفر در آب دارد ميكند بيهوده جان قربان!
آي آدمها كه بر ساحل بساط دلگشا داريد!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
يك نفر در آب مي خواند شمارا
موج سنگين را به دست خسته ميكوبد
باز مي دارد دهان با چشم از وحشت دريده
سايه هاتان را ز راه دور ديده
آب را بلعيده در گودكبود و هر زمان بي تابي اش افزون
مي كند زين آبها بيرون
گاه سر، گه پا.
آي آدمها!
او ز راه دور اين كهنه جهان را باز مي پايد،
مي زند فرياد و اميد كمك دارد
آي آدمها كه روي ساحر آرام در كار تماشاييد!
موج مي كوبد به روي ساحل خاموش
پخش مي گردد چنان مستي به جاي افتاده بس مدهوش
مي رود نعره زنان، وين بانگ باز از دور مي آيد:
-«آي آدم ها»....
و صداي باد هر دم دلگزاتر،
در صداي باد رهاتر
از ميان آب هاي دور و نزديك
باز در گوش اين ندا ها:
-«آي آدم ها....
نيمايوشيج
برچسبها: نيما يوشيجاي ادمهاروياي خاكستريسيد محمد موسوي
ماهم شکسته خاطرودیوانه بوده ایم
ما هم اسیر طره جانانه بوده ایم
مانیز چون نسیم سحر درحریم باغ
روزی ندیم بلبل و پروانه بوده ایم
ما هم به روزگار جوانی ز شور عشق
عبرت فزای مردم فرزانه بوده ایم
بر کام خشک ما به حقارت نظر مکن
ما هم رفیق ساغر و پیمانه بوده ایم
زمین مثلِ یه سیگاره که چندتا پُک ازش مونده
مسافرخونهای تاریک پر از مهمونِ ناخوونده
اتاقاش کهنه و نمناک، بدون پنجره، بیدر
اسیرِ یه تئاتریم و رسیده پردهی آخر
زمین یه سیبه که کمکم، داره رو شاخه میپوسه
نمونده فرصتی باقی، شمارش شکلِ معکوسه
دیگه از هیچ طرف نوری به دنیامون نمیتابه،
کسی گوشش بدهکاره صدامون نیست... خدا خوابه...
خدا خوابه و دنیا رو سپرده دستِ قاتلها
همه یا باید از اجبار لبِ تیغو ببوسن یا،
مثِ ما زندگیشونو بذارن پای این فریاد
بگن از حالِ اون سیبی که داشت از شاخه میافتاد
دیگه سکانِ این کشتی تو دستِ گردنهبنداس
جهنم هم – اگه باشه – یه جایی شکلِ این دنیاس
تو دنیایی که رو خاکش کسی گندم نمیکاره
فقط حرفِ کسی حرفه که بمبِ هستهای داره
یکی دیگه به جای ما برامون خواب میبینه
یکی دیگه به جای ما برامون مُهره میچینه
تو این دنیای تاریک هر امیدی نقشِ بر آبه،
کسی چشماش به احوالِ من و ما نیست... خدا خوابه...
خدا خوابه و دنیا رو سپرده دستِ قاتلها
همه یا باید از اجبار لبِ تیغو ببوسن یا،
مثِ ما زندگیشونو بذارن پای این فریاد
بگن از حالِ اون سیبی که داشت از شاخه میافتاد
برچسبها: يغما گلرويي
سلام دوستان عزیز
خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به وبم خوش اومدید امید وارم لذت ببرید
واسه ی وبم دنبال نویسنده ی فعال میگردم.
اگه کسی میتونه کمکم کنه و تمایل داره لطف کنه خبرم کنه.اینم لینکش: ارتباط با من
البته هم میتونید در وبم عضو بشید و هم اطلاعاتتونو با یه نظر خصوصی برام بزارید.
ممنون از لطفتون.
دوستون دارم...... رویا
دوقدم مانده كه پاييز به يغما برود
اين همه نقش قشنگ از كف دنيا برود
هركه معشوقه برانگيخت گوارايش باد
دل تنها به چه شوقي پي يلدا برود
"يغماگلرويي"
سومين پاييز هم با نبودنش گذشت.....
متن آهنگ جدید گروه چارتار به نام آشوبم
تنها ؛ تویی تو که می تپی به نبض این رهایی
تو فارق از وفور سایه هایی
باز آ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد
تو می روی که ابر غم ببارد
به سمت ماندن ات راهی نمیشوی چرا
آشوبم آرامشم تویی
به هر ترانه ای سر میکشم تویی
سحر اضافه کن به فهم آسمام
آشوبم آرامشم تویی
به هر ترانه ای سر میکشم تویی
بیا که بی تو من غم تو صد خزانم
***************
بگذار بگویم که از سراب این و آن بریدم
من از عطش ترانه آفریدم
به سمت ماندنت راهی نمی شوی چرا
گاهی ستاره هدیه کن به مشت پوچ شب ها
شمرده تر بگو با من حروف رفتنت
تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را
آشوبم آرامشم تویی
به هر ترانه ای سر میکشم تویی
سحر اضافه کن به فهم آسمانم
آشوبم آرامشم تویی
به هر ترانه ای سر میکشم تویی
بیا که بی تو من غم تو صد خزانم
نفرین به غم که هست
نفرین به این دلی که از رفتنت شکست
نفرین به خاطراتی که توی ذهنمه
نفرین به خونه ای که بی تو جهنمه
نفرین به این کاری که با دلم کردی
من دوستت دارم با اینکه نامردی
نفرین به این کاری که با دلم کردی
من دوستت دارم کاشکی که برگردی
♫♫♫♫♫♫
نيستی بخوای ببینی بی تو چی می کشم
رفتی که از همیشه دیوونه تر بشم
من موندم و هوای بارونی خودم
هر روز دعوتم به مهمونی خودم
من موندم و اتاقی که سرد و ساکته
من و موندم هوایی که چشم به راهته
نفرین به این کاری که با دلم کردی
من دوستت دارم با اینکه نامردی
نفرین به این کاری که با دلم کردی
من دوستت دارم کاشکی که برگردی
برچسبها: مازيار فلاحي"نفرين به تو"
مَن هَمینَم
نَه {چشمآטּ آبــﮯ} دارَم
نه {کفشهآﮮ پآشنِه بُلنَد}
هَمیشِه {کتآنـــ ــﮯ} مـﮯ پوشَم
روی {چَمَن هآ} غَلت میزَنَم
{عِشوه ریختَن} رآ خوب یادَم نَداده اَند
وَقتـﮯ اَز کِنارَم رَد میشوﮮ
بوﮮ {اُدکُلنَم} مَستت نمیکُند
نگرآטּ پآک شدטּ {رُژ لَب} و {ریملَم} نیستَم
{لآک نآخن} هآیم اَز {هزآر مترﮮ} داد نمیزَند
گآهـﮯ اَز فَرط غُصّه {بلنَد} دآد میزَنم
{خدآیَم} رآ بآ {تَمآم دُنیآ} عَوض نمیکُنم
و {بَعضـﮯ} آدم هآﮮ اَطرافَم
رآ هَم بآ {تَمآم دُنیآ} عَوض نمیکُنم
شَبهآ پآیه پَرسه زَدن دَر {خیآبآטּ} و {مهمآنـﮯ} نیستَم
بَلد نیستَم تآ صُبح پآﮮ {گوشـﮯ} پِچ پِچ کُنم
وَ بگویَم {دوستَت دآرَم} وقتـﮯ حتـﮯ
به تِعدآد حروف دوستَت دآرَم هَم ، {دوستَت ندآرَم}
وَلـﮯ اَگر بگویَم دوستَت دآرَم ،
دوست دآشتَنم {حَد ومَرزﮮ} ندآرَد
مَن {خآلِصآنه} هَمینَم...!...
برچسبها: من همينم
لذتهای زندگی:
هوای توی گل فروشی؛
خاروندن ردکش جوراب؛
دیرمیرسی سرکار و رییس هنوز نیومده؛
خنکی اون طرف بالش؛
اسم عطر تو بپرسن؛
لیسیدن انگشتهای پفکی؛
وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره؛
بوی تن نوزاد؛
وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت؛
مغز کاهو؛
حرف زدن بچه باخودش وقتی داره تنهایی بازی میکنه؛
اخر سفر بشینی همه عکس هایی رو که گرفتی نگاه کنی؛
وقتی کسی بهت میگه صدای خندت رو دوست داره؛
وقتی خندت می گیره و خندتو نگه می داری؛
بچه ها بازیشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشی
با پای برهنه روی شن های خیس ساحل قدم می زنی
بوی چمن خیس...
زندگی رو ساده بگیرین و از این همه لذت های كوچك زندگی خوشبختی رو احساس كنید.
برچسبها: لذتهای زندگی
برچسبها: בَهه هَــفتاـבیآ
مَن ...
برچسبها: دَهه هَفتادی
⇇ جَهـَــتِ اِطِـــلـاعِــت بـایـَـد بِــگـَم ❛ ⇇
کـه مـَـن اَصلـَــن اونـطــــــوری کـه تـو فـِـک مـی کُـنـی❛
⇇ قـَــــوی نیـســــــتـَم …
نـَکـُــن ایـن کـارا رو بــا مَـن قـُربـونـِت بِـشـَــم …
برچسبها: من
"ﺩﺭﺩ " ﺑﻌﻀی ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺸه ﺩﯾﺪ
ﻧه ﮐﻪ ﻧﺸه ، ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨن
ﺑه ﺟﺎﯾی ﻣﯿﺮﺳن ﮐﻪ،
ﺑه ﯾه ﭼﯿﺰی ﭘﻨﺎه ﻣﯿﺒﺮن
ﺑﻌﻀی ﺑه ﮐﺎر
ﺑﻌﻀی ﺑه ﺳﺎﺧﺘن
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﮐﺸﯿﺪن
ﺑﻌﻀی ﺑه ﻧﻮﺷﺘن
ﻭ ﺑﻌﻀی ﻫم ﺑه ﺧﻮﻧﺪن ...
ﻫﻤﯿﻨﺎ ﻫﺴﺘن
ﮐه ﻭﻗﺘی ﺣﺎﻟﺸﻮﻧو ﻣﯿﭙﺮﺳی،
ﻟﺒﺨﻨد ﻣﯿﺰنن "ﺧﻮﺑم " ، " ﺧﻮﺑﯿم " ...
ﻣن ﮐه ﺧﻮﺑه ﺧﻮﺑم ^_^
شما چطورید ؟؟!!
برچسبها: درد
پاكش كردم
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او
معشوق را جویان شود دکان او ویران شود
بررو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جانمن
صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند – نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من.
صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست – ماه و خورشید همین آینه می گردانند
برچسبها: قراضه چين"محسن چاوشي"
.: Weblog Themes By Pichak :.