مسعود كريمي
باران به زمين بارد و من عاشق و مستم ديوانه صفت بر سر راه تو نشستم
شايد كه بيايي تو برون از در خانه چشمان خود از طعنه ي همسايه ببستم
چون مست شوم از رخ زيباي تو هر روز بگذار بفهمند كه من باده پرستم
ديوانه كند باده ي چشمان تو من را زآن روست كه من ساغر و پيمانه به دستم
روزي كه بديدم سر زلف سيه ات را ديوانه شدم من همه افكار گسستم
اي خواهش ديرينه ي من باز برون آي ليلي شو كه من قيس بني عامرت هستم
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.