خـُـدایــــــــــا …
 

 جَهـَــتِ اِطِـــلـاعِــت بـایـَـد بِــگـَم ❛ ⇇

 

 

 کـه مـَـن اَصلـَــن اونـطــــــوری کـه تـو فـِـک مـی کُـنـی

 ⇇ قـَــــوی نیـســــــتـَم … 

 نـَکـُــن ایـن کـارا رو بــا مَـن قـُربـونـِت بِـشـَــم … 



 


برچسب‌ها: من

تاريخ : شنبه 30 تير 1394 | 15:6 | نویسنده : roya |

 

گآهـی به جآیـی می رِسَـد ...ڪه آدَمـ دَسـتـ بـه خـودڪُشـ×ـے مـی زَنـَد .

 

.

 

.(!)..

 

 


نـَه اینڪه تـیـ×ـغ بـَردارَد رَگـَـ×ـش رآ بــِزَنـَد .....

 

 

 

نـَه قـِیدِ اِحسـآسَـ×ـشـ رآ می زَنـَد...

 

 

 

احساسـ×.....

 

 

 

هه!


                        عاشقانه های وحید و زهرا

 

 



تاريخ : شنبه 29 تير 1394 | 15:24 | نویسنده : roya |

 دلـم نـه عـشق میـخواهد ،


نـه دروغــهای قـشنگ ،


نـه ادعـاهای بـزرگ ،

 

نـه بـزرگهای پـر ادعــا ،

 

دلـم یـک فنـجان قــهوه داغ میــخواهد و یــک دوسـت ،


کـه بـشود بـا او حـرف زد و بـعد پشیــمان نـشد
.

 

                   

برچسب‌ها: دل دوست

تاريخ : شنبه 27 تير 1394 | 16:23 | نویسنده : roya |

مسعود كريمي

 

تو خداي عشق و مستي                            تو خداي ملك هستي

 

تو خداي دين و دنيا                                    تو خداي روزعقبي

 

تويي آن ملك كه روزي نگري به حال زارم          تويي آن صنم كه توست دل و دين و هر چه دارم

 

تويي آن رفيق والا و من آن رفيق بازم              تويي آن قمار عشق و منم آن قماربازم

 

تويي آن ستاره ي شب كه بتابد از وجودش       منم آن قمار بازي كه بباخت هر چه بودش

 

تويي آن صبوح هستي كه دوباره جان فزايي      منم آن خمار بي دل كه دهي به من ندايي

 

تويي آن نگار مه رو كه ببردي عقل و هوشم       تويي آن شراب دردي كه بياورد خروشم

 

تو خداي آرزويي قدمي بنه به سويم                 كه به عرش كبرياييت كه رهي دگر نپويم 


برچسب‌ها: قمار باز" مسعود كريمي شمس آبادي"

تاريخ : یک شنبه 24 تير 1394 | 16:0 | نویسنده : roya |

خدایا; من تنها یک نقطه ام  ,نقطه ای خیلی کوچک از جایی دور,انقدر دور که تو مدت هاست از ان بی خبری!!!

از کودکی می دانستم که تو بزرگی,مهربانی,بخشنده ای…

اما به من فهماندند که باید از تو بترسم شاید از همان لحظه بود که کمی از تو فاصله گرفتم. و من ترسیدم که تمام حرفهای دلم را به تو و به زبان مادری ام بیان کنم

مبادا خشم تو داشته هایم را نیز از من باز گیرد و این شد تعریف خدا ترس بودن در دنیای واژگانم.

 

خدایا من نقطه ای هستم بر روی کره ی زمین که دیدم چند سالی است,خواهر کوچکم دست بر مداد رنگی هایش نبرده ,چون اموزگارش اولین نقاشی او را گناه دانسته و کشیدن انسان با دست های کوچکش بر روی صفحه ی سفید تخیلاتش را نوعی بت پرستی دانسته !!  پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من نقطه ای هستم بر روی کره زمین که هنوزم درد سنگینی کوله پشتی ام را بعد از این همه سال بردوشم حس می کنم و لحظات زجراور صف صبحگاهی مدرسه و سخنرانی ناظم,معلم پرورشی و...

اخراج دوستانم از علم و تحصیل به جرم بند کفش رنگی , لباس رنگی,ناخن هایی که از گوشت گرفته نشده بود و... از خاطرم پاک نشده !!

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که کودکان را از همان مهد از هم جدا می کنند تا دخترها و پسرها هر چه بیشتر برای هم غریبه تر و کشف نشدنی تر بمانند.  پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که سعی شد حباب زخیمی روی دنیایمان گذاشته شود و ما تا ابد حس کنیم که دنیا همین است و ما خوشبخت ترینیم و بس.

اما خواسته یا ناخواسته حباب ترک خورد اما به سنگین ترین قیمت.

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که می گویند دروغ گناه است و پرچم دروغ به دست می گیرند ,مبادا جایگاهشان سست شود!

پس تو کجایی ؟!!

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که مردمش بیشتر ثروتشان را خرج

می کنند تا خانه تو را ببینند و دیوارش را لمس کنند, غافل از این که خانه تو قلب هزاران کودک است که از گرسنگی جان می دهند و لمس دستشان لبخند توست!

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که انگار فراموش شده تو با از عظمت بنده هایت را ازاد افریدی حال خدای جدیدی امده و مردم را در بند کشیده

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که کودکی 6 ساله می گفت که می داند تورم چیز خیلی بدی است! چون مادر و پدرش دیگر همدیگر را دوست ندارند!

اخر پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که کودکان به امید بزرگ شدن و پر کشیدن و رفتن از سرزمینشان پر پر می زنند و دلتنگی و غربت را به جان         می خرند تا به حق انسانی خود برسند.

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که همه دستورات تو فراموش شده و یک مادر باید قلبش مثل یک گنجشک بتپد, نکند جگر گوشه اش را به جرم چند تار مو به نا کجا اباد ببرند...!!!

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که در زندان ها استادهای فرهیخته تری پیدا می شود تا در دانشگاه ها!!

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من در سرزمینی زندگی می کنم که قصد دارند تاریخش ,زبانش و... را تغییر بدهند.پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که شنیدم پسرک همسایه می گفت درسهایش را می خواند تا روزی دستش به دهانش برسد وگرنه می داند که

کتابهایی که می خواند همه تحریف شده اند. پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که تفریح جوانانش به فیس بوک ختم

می شود و بس! 

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که حتی برای search کردن نام تو نیاز به انتی فیلتر دارم...

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا من جایی از کره زمین زندگی می کنم که باید بقیه درد و دل هایم را سکوت کنم...

پس تو کجایی؟!!

 

خدایا, خدایا,خدایا پس تو کجایی ؟؟!!!!!


برچسب‌ها: خدايا

تاريخ : یک شنبه 23 تير 1394 | 15:45 | نویسنده : roya |

شعری نگفته ام که بنویسم تا بگویی , وای چه زیباست

 

 

 تنها چند خط گریسته ام

 

 

میان دفتری که سالهاست لذت خودکاری را به خویش ندیده است:

 

 

 من نمیدانم چرا سهراب گفت:

 

 

"چشمها را باید شست جور دیگر باید دید"

 

 

من همه چیز را همانگونه که هست می بینم

 

 

 آیا آن کودکی را که دراز کردست دست

 

 

و یا آ ن گل که ز بی مهری دهر پژمردست

 

 

و یا آن کس که از تنهایی به نوشتن ترانه دل بست

 

 

جور دیگر دیدنش انصاف هست؟

 

 

برچسب‌ها: جور ديگر

تاريخ : یک شنبه 22 تير 1394 | 11:29 | نویسنده : roya |

چارلی چاپلین می گوید آموخته ام که


با پول مي شود :


خانه خريد ولي آشيانه نه، 

رختخواب خريد ولي خواب نه، 

ساعت خريد ولي زمان نه، 

مي توان مقام خريد ولي احترام نه، 

مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، 

دارو خريد ولي سلامتي نه، 

خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، 

مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.


برچسب‌ها: چاري چاپلين

تاريخ : یک شنبه 21 تير 1394 | 16:40 | نویسنده : roya |

مگسي را كشتم.

نه به اين جرم كه حيوان پليدي است، بد است

نه كه چون نسبت سودش به ضرر، يك به صد است.

 

طفل معصوم به دور سر من مي چرخيد

به خيالش قندم،

يا كه چون اغذيه ي معروفش تا به اين حد، گندم.

 

اي دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبي بود.

من به اين جرم كه ار ياد تو بيرونم كرد ،

مگسي را كشتم............

                                                                          مرحوم حسين پناهي

 


برچسب‌ها: حسين پناهي"

تاريخ : دو شنبه 20 تير 1394 | 15:55 | نویسنده : roya |

خيلي دوست دارم بدانم

 

آنگاه كه كاخ آرزوهاي كسي را ويران ميكني

آنگاه كه شمع اميد كسي را خاموش ميكني

آنگاه كه در گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي

مي خواهم بدانم دستانت را به سوي كدام آسمان دراز ميكني 

تا براي خوشبختي خودت دعا كني............!!!!!

 

 


برچسب‌ها: خوشبختي

تاريخ : یک شنبه 19 تير 1394 | 15:10 | نویسنده : roya |

ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او

شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او

معشوق را جویان شود دکان او ویران شود

بررو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او

شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او

شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او

این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جانمن

صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند – نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او

شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او

این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من.

صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست – ماه و خورشید همین آینه می گردانند


برچسب‌ها: قراضه چين"محسن چاوشي"

تاريخ : چهار شنبه 17 تير 1394 | 15:14 | نویسنده : roya |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

پشتیبانی